سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 تعداد کل بازدید : 7414

  بازدید امروز : 6

  بازدید دیروز : 2

دوستانه ها

 
[ و از سخنان آن حضرت است ، چون کسى از او پرسید : « رفتن ما به شام به قضا و قدر خدا بود ؟ » پس از گفتار دراز ، و این گزیده آن است : ] واى بر تو شاید قضاء لازم و قدر حتم را گمان کرده‏اى ، اگر چنین باشد پاداش و کیفر باطل بود ، و نوید و تهدید عاطل . خداى سبحان بندگان خود را امر فرمود و در آنچه بدان مأمورند داراى اختیارند ، و نهى نمود تا بترسند و دست باز دارند . آنچه تکلیف کرد آسان است نه دشوار و پاداش او بر کردار اندک ، بسیار . نافرمانیش نکنند از آنکه بر او چیرند ، و فرمانش نبرند از آن رو که ناگزیرند . پیامبران را به بازیچه نفرستاد ، و کتاب را براى بندگان بیهوده نازل نفرمود و آسمان‏ها و زمین و آنچه میان این دو است به باطل خلق ننمود . « این گمان کسانى است که کافر شدند . واى بر آنان که کافر شدند از آتش . » [نهج البلاغه]
 
نویسنده: زهرا ::: چهارشنبه 87/7/3::: ساعت 3:4 عصر

به نام خدای مهربان تر از مادر...
سلام
شب های قدر را پشت سر گذاشتیم و سرتوشت یک سالمان نیز رقم خورد
امید وارم بهترین ها برای همه دوستان عزیزم رقم خورده باشه
خیلی از این شبها استفاده کامل کردن و سرنوشتشون رو عوض کردن
خیلی ها هم اصلا عین خیالشون نبود
اومدم به این گروه بگم :
از رحمت خدا نا امید نشوید چون هنوز ماه رمضون تمام نشده هنوز وقت برای پاک شدن و توبه هست
قدر خودتون رو بدونید و ارزش والای انسانی رو به افکار شیطانی و شیطان رجیم نفروشید
خدا... منتظرمان است.


 
نویسنده: زهرا ::: جمعه 87/5/4::: ساعت 7:34 عصر
سلام بر همه دوستان عزیزم
آدرس جدید وبلاگم اینه:  www.ymz113.blogfa.com  البته تازه راه انداختم ، ولی سعی می کنم به روز باشه
نظرات تک تکتون برام مهمه...
حق نگهدارتون
 
نویسنده: زهرا ::: جمعه 87/5/4::: ساعت 1:27 عصر

دوستان عزیز همگی سلام
ببخشید که وبلاگم به روز نیست چون مشکل فنی داره

یه مدت دیگه آدرس وبلاگ جدیدم رو،  رو همین وبلاگ می ذارم
منتظرتون هستم
یا حق


 
نویسنده: زهرا ::: پنج شنبه 87/3/30::: ساعت 2:5 عصر

 با سلام خدمت همه دوستان عزیزم

مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت. در حال کار، گفتگوی جالبی بین آنها در گرفت. آنها به موضوع «خدا » رسیدند، آرایشگر گفت: من باور نمی کنم خدا وجود داشته باشد! مشتری پرسید :چرا؟ آرایشگر گفت : کافی است به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد. اگر خدا وجود داشت آیا این همه مریض می شدند؟ بچه های بی سرپرست پیدا می شدند؟ این همه درد و رنج وجود داشت؟ نمی توانم خدای مهربانی را تصور کنم که اجازه می دهد این چیز ها وجود داشته باشند. مشتری لحظه ای فکر کرد،اما جوابی نداد؛چون نمی خواشت جروبحث کند. آرایشگر کارش را تمام کرد و مشتری از مغازه بیرون رفت. در خیابان مردی را دید با موهای بلند و کثیف و به هم تابیده و ریش اصلاح نکرده... مشتری برگشت و دوباره وارد آرایشگاه شد و به آرایشگر گفت: به نظر من آرایشگرها هم وجود ندارند. آرایشگر با تعجب گفت:چرا چنین حرفی می زنی؟ من این جا هستم،همین الان موهای تو را کوتاه کردم. مشتری با اعتراض گفت : نه!!! آرایشگر ها وجود ندارند، چون اگر وجود داشتند، هیچ کس مثل مردی که آن بیرون است، با موهای بلند و کثیف و ریش اصلاح نکرده پیدا نمی شد. آرایشگر گفت : نه بابا ؛ آرایشگر ها وجود دارند، موضوع این است که مردم به ما مراجعه نمی کنند. مشتری تایید کرد: دقیقا! نکته همین است. خدا هم وجود دارد! فقط مردم به او مراجعه نمی کنند و دنبالش نمی گردند. برای همین است که این همه درد و رنج در دنیا وجود دارد.

برایم دعاکنید


 

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

 
 
 
 

موضوعات وبلاگ

 

لوگوی دوستان

 

درباره خودم


دوستانه ها

زهرا
سعی کنیم مفید باشیم کجا وچگونه مهم نیست
 

پیوندهای روزانه

 

حضور و غیاب

 

اشتراک